پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

من و دلبندم

جشن تولد یک سالگی

  خب بالاخره روز جمعه 91/8/19 جشن تولد کفشدوزکیه شما هم به خوبی و خوشی برگزار شد  حدود 50 نفر مهمون داشتیم و جشن از ساعت 6 شروع شد تا اخر شب هم ادامه داشت. اینطور که همه میگفتن کلی بهشون خوش گذشته بود. تو هم برخلاف تصور من خیلی دختر خانمی بود فقط موقع بریدن کیک یه کم نق نق کردی که با تلاش فراوون تونستم قبل از شام بخوابونمت تو ادامه مطلب یه سری عکس واست میذارم. چندتا عکسم تو دوربین داییته که اونارم بعدا اضافه میکنم   اینم از لاکای مامان کفشدوزک   ...
21 آبان 1391

11 و نیم ماهگی

سلام سلام عشقم خیلی وقته میخوام واست بنویسم ولی وقت پیدا نمیکردم هفته پیش که بردیمت چکاپ دکترت از وزنت خیلی راضی بود چون 300 گرم اضافه کرده بودی اونم با وجود دراوردن یه دندون ولی الان دو روزه که به غیر از شیر چیز دیگه ای نمیخوری فکر کنم به خاطر دندونت باشه هنوز از راه رفتن خبری نیست ولی یه هفته ای هست که میتونی به مدت 10 تا 20 ثانیه بدون کمک بایستی بعد از اون یا میشینی یا یه قدم برمیداری و خودتو پرت میکنی بغل ما. وقتی بدون کمک میتونی بایستی قند تو دل من آب میشه نمیدونی چقدررررررر خوشحال میشم دوست دارم هر چه زودتر راه رفتنتو ببینم    کدو قلقله زن فدای اون لبات ...
9 آبان 1391

11 ماهگی

11 ماهگیت مبارک عزیز دلم یک ماه دیگه تولدته و من اصلا باورم نمیشه اخه خیلیییییییییییی زود گذشت. بعضی مواقع بدجور دلم واسه اون روزای اول تنگ میشه، همون روزایی که تو خیلی خیلی کوچولو بودی اما الان دیگه واسه خودت خانمی شدی و هر روز یه چیز جدید یاد میگیری و مارو خوشحال میکنی امروز مامان سهیلا زحمت کشید و آش دندونیت رو پخت که خیلی هم خوشمزه شده بود. دستت درد نکنه مامان گلممممممم   ...
28 مهر 1391

اولین دندان

هوووووووووووووووووورا بالاخره دندونت دراومددددددددد دو سه روزی بود خیلی بی قراری میکردی میدونستم از دندونته چون لثه ات ورم کرده بود و یه چیز سفید اون زیرمیرا قایم شده بود تا اینکه امروز صبح وقتی داشتم بهت صبحانه میدادم دیدم یه چیزی تق تق میخوره به قاشق و صدا میده وااااااااای نمیدونی چقدر خوشحال شدم وقتی به بابایی هم گفتم اونم خیلی خوشحال شد دیگه باید برم تو کار آش دندونی  اولین دندون پیش پایین سمت چپ. الهی مامان فدات بشه. ایشالا بقیه دندوناتم راحت و بی دردسر دربیاد ...
25 مهر 1391

باغ وحش

سلام خوشگل خانم من کارای جدیدی که یاد گرفتی اینا هستن وقتی بهت میگیم الو کن دستتو میذاری رو گوشت وقتی میگیم دستاتو بتکون دستاتو تند تند بالا پایین میکنی و میمالیشون به هم خیلی بامزهههههه میشی دیشب مثل همیشه از سروکول من و بابایی داشتی بالا میرفتی و واسه خودت بازی میکردی که دیدیم به مدت 3 ثانیه تونستی بدون کمک بایستی بعدش تعادلت به هم خورد و افتادی. وای نمیدونی هردومون چقدر خوشحال شدیم عکس و فیلم خودتو که میبینی غش میکنی از خنده این سه روزه اخیر بابایی مرخصی بود و دیروز مارو برد باغ وحش. برامون جالب بود ببینیم وقتی حیوونارو میبینی چه عکس العملی نشون میدی. خیلی دختر خوبی بودی و از حیوونام خیلی خوشت اومده بود مخصوصا از خرسه...
13 مهر 1391

10 ماهگی

سلام وروجکم این شده لقب جدید شما از بس که ماشالا شیطون شدی و به همه چیز کار داری و به همه جای خونه سرک میکشی. 10 ماهگیت مبارک دختر قشنگم 10 ماهه که با خودت یه دنیا شور و شادی به خونمون آوردی و ما رو خوشبخت ترین مامان بابای دنیا کردی خیلی دوستت داریم عزیزمممممممممممممممم هر کار جدیدی که انجام میدی ما رو کلی ذوق زده میکنی و کلی قربون صدقه ات میریم. چه کارای جدیدی؟ میگم واست به هر چیزی که بتونی دستتو میگری و بلند میشی وایمیسی. اگه چیزی باشه که امتداد داشته باشه طولشو طی میکنی و واسه خودت گشت و گذار میکنی ولی هنوز نمیتونی بدون کمک روی پاهای کوچولوت بایستی که امیدوارم قبل از یک سالگیت این اتفاق بیافته و بتونی بدون کمک راه بری وای که ...
28 شهريور 1391

نه ماهگی

 9 ماهگیت مبارک عزیز دلممممممممم بازم با چند روز تاخیر اومدم ببخشیدددددد خیلییییییی زود داره میگذره بابا دنیا یه ذره یواش تر، مگه دنبالت کردن آخه از شیطنت ها و بازیگوشیها و شیرین کاریهات هر چی بگم کم گفتم. دیگه چهار دست و پا مثل جت میری. کل خونه رو واسه خودت میگردی و فضولی میکنی. با این کاریم که سه روز پیش کردی دیگه همیشه باید حواسم بهت باشه از بس که منو ترسوندی. چیکار کردی؟ میگم واست. با خاله عارفه تنها بودیم که بهم گفت انگار تو داری یه چیزی میجوی ولی چون سابقه این الکی جویدن رو زیاد داشتی یه نگاه بهت کردم و فکر کردم باز داری ادا درمیاری گفتم نه چیزی نیست که یه دفعه دیدم داری اوق میزنی منم سریع انگشتمو کردم تو حلقت تا لمسش کر...
1 شهريور 1391

کنجکاویهای پرنیا به روایت تصویر

تقریبا یه هفته پیش که من و شما تو خونه تنها بودیم تصمیم گرفتم به هر جای خونه که سرک میکشی ازت عکس بگیرم و اینجا بذارم تا دوستاتم بدونن که چه وروجکی هستی واسه دیدن عکسها یه سر به ادامه مطلب بزنید ...
18 مرداد 1391

هشت ماهگی

هشت ماهگیت مبارک عزیز دلم ببخشید که سه روز دیر شد آخه این چند روزه خیلی کار داشتم روز یکشنبه 25 تیر برای اولین بار بردمت ارایشگاه که موهاتو کوتاه کنن. مامانم گفت همکاری نمیکنی ولی من گوش نکردم چون دوست داشتم موهات مرتب بشه واسه عروسی، ولی همون شد که مامانم گفت تا خانم ارایشگر با قیچی بهت نزدیک شد زدی زیر گریه و دیگه ساکت نشدی اونم سریع کارشو انجام داد ولی نه درست و حسابی چون تو آروم و قرار نداشتی. اینقدرم وول خوردی که همه جای خودتو و منو پر از مو کردی. منم سریع با بابایی تماس گرفتم تا واست حوله و لباس بیاره. همونجا بردیمت حموم و بالاخره ساکت شدی. ولی موهات خیلی بهتر از قبل شد روز دوشنبه 26 تیر اولین عروسی رو رفتی عروسی دخترداییم...
31 تير 1391

بالاخره نشستی :D

سلام به خانوم خوشگله ی خودم امروز بالاخره تونستی واسه چند دقیقه بدون کمک بشینی هورااااااااااااااا. کلا تو نشستن خیلی تنبلی میکردی ولی بالاخره ... دیگه حسابی ددری شدی. اگه کسی رو ببینی که لباس بیرون تنشه کلی گریه زاری میکنی که بری بغلش مخصوصاااااااااا بابایی. وقتی داری سینه خیز میری از دور بهت میگم پرنیا بگیرمت؟ تا اینو میشنوی ذوق میکنی و سرعتتو دوبرابر میکنی تا از دستم در بری از این کارت خیلی خوشم میاد چند وقت پیش بابایی متوجه شد که از بین آهنگایی که از شبکه pmc پخش میشه به یکیشون علاقه ی خاصی نشون میدی و مشغول هر کاری باشی بلافاصله ساکت میشی و به سمت tv برمیگردی و تا آخر آهنگ از جات تکون نمیخوری حالا این آهنگ چی هست؟ یه آهنگ...
10 تير 1391