19 ماهگی
19 ماهگیت مبارک عزیز دلمممم البته با چند روز تاخیر
دیگه کم کم داریم به تولد 2 سالگیت نزدیک میشیم. انگار همین دیروز بود که داشتیم واسه اولین سال تولدت برنامه ریزی میکردیم
شیطنتات همچنان مثل سابق ادامه داره چه بسا روز به روز بیشتر هم میشه
چند تا کلمه جدید یاد گرفتی
ایجا = اینجا
می= مو، مورچه، ماهی و ماست
ارا = سارا
علی= علی، خاله
دا= داغ
ات= چَشم. هر موقع ازت میخوایم که یه کاری رو برامون انجام بدی میگی ات
ایر= شیر
روزی سه یا چهار بار با شیشه، شیر میخوری. همیشه هم خودت اعلام میکنی که کی دوست داری بخوری
تو دو سه هفته گذشته 4 تا دندون دیگه به دندونات اضافه شد که 3 تاش همزمان دراومد. الان 12 تا مروارید خوشگل داری البته اگه با این همه شکلاتی که میخوری خرابشون نکنی. هر چقدر سعی میکنم از شکلات دورت کنم ولی باز گیر میدی و اینقدر جیغ میزنی و گریه میکنی تا مجبور میشم بهت بدم.
29 خرداد جشن عقد پسرعمه ام میثم جان بود ما هم صبح زود به سمت اراک راه افتادیم دایی میلادم همراه ما بود. بابایی اینا روز قبل حرکت کرده بودن ولی چون بابا علی مرخصی زیاد نداشت ما مجبور شدیم همون روز حرکت کنیم. ساعت 10 صبح بود که رسیدیم اراک خونه عموم ناهارو که خوردیم به سمت بروجرد راه افتادیم ساعت 4 اونجا بودیم. توی مسیر خیلی دختر خوبی بودی و اصلا اذیت نکردی البته مقدار زیادیشم خواب بودی. مردا داشتن استراحت میکردن و ما زنها هم در حال خوشگل موشگل کردن شما هم اون وسط قدم رو میکردی و تا تونستی فضولی کردی. ساعت 8 همگی اماده بودیم و رفتیم تالار. اولش تو خیلی اذیت کردی اصلا به حرف من و بابا گوش نمیکردی دوست داشتی همه جا سرک بکشی. سفره عقدم اون وسط پهن بود میترسیدم بری خرابکاری کنی دو ساعت که گذشت بالاخره خسته شدی و خوابت برد. من و بابایی هم دیگه با خیال راحت به رقاصیمون ادامه دادیم خلاصه اینکه شب خیلی خیلییییییی خوبی بود و کلی خوش گذشت.
فرداشم بعد از خوردن ناهار دوباره با زن عمو اینا (عموم نتونسته بود بیاد) برگشتیم اراک و شبش رفتیم شهربازی. فقط تونستیم تو رو سوار چرخ و فلک کنیم چون دیروقت بود و خوابت برد. از چرخ و فلک اصلا نترسیدی فقط با هیجان و تعجب شهر که زیر پامون بود رو نگاه میکردی. فردا صبح هم بعد از صبحونه به سمت کرج حرکت کردیم و اومدیم خونمون
عکسها در ادامه مطلب
قبل از رفتن به تالار
اینم اضافه کنم که موهاتو با هزار بدبختی گذاشتی ببندم جدیدا اصلا دوست نداری به موهات دست بزنم
نمونه بارزی از یک بچه که پا تو کفش بزرگتر کرده
آخه مگه مجبوریییییییی
در حال بستنی خوردن و تماشای رقص
تو این همه سروصدا داشتی خواب هفت شاهزاده رو میدیدی
این عکسام وقتی برگشتیم خونه ازت گرفتم. سرامیکا سرده خوشت میاد
جدیدا دوست داری خونه چلچراغ باشه فرقی هم نمیکنه روز باشه یا شب
یک خنده موذیانه بعد از رسیدن به هدف