دوساله شدی
میلاد تو شیرین ترین بهانه ایست که می توان با آن به رنجهای زندگی
هم دل بست و درمیان این روزهای شتابزده، عاشقانه تر زیست. میلاد
تو معراج دستهای من است وقتی که عاشقانه تولدت را شکر میگویم.
دومین سالروز تولدت مبارک عزیزترینم
دو سال از اون زمانی که پاهای کوچولوتو به این دنیا گذاشتی میگذره. انگار همین دیروز بود که فرشته کوچولوی منو تو بغلم گذاشتن و واسه اولین بار روی ماهتو دیدم و سرتاپای وجودم پر از عشق شد.
اون دستای کوچولو که به سختی میتونست دور انگشت من حلقه بزنه الان میتونه صورتمو نوازش کنه. برس برداره و موهامو شونه کنه. وقتی از در بیرون میرم باهام بای بای کنه. هزار و یک چیزی که اطرافش میبینه رو نشون بده و با صدای قشنگش ازم بپرسه اون چیه؟
اون پاهای کوچولو که قدرت کمی توشون بود الان میتونه راه بره، بدوه، بپره و از پله ها بالا وپایین بره
اون دهان کوچولو که به زور میتونست واسه مکیدن باز بشه الان واسه گفتن خیلی کلمه ها و جمله ها باز میشه و ما رو ذوق زده میکنه.
خدایا ازت ممنونم، ممنونم که این فرشته کوچولو رو به ما عطا کردی تا طعم واقعی خوشبختی رو بچشیم.
این دو سه روزه انگار یه دفعه زبونت باز شده. هر کلمه ای رو که میشنوی تکرار میکنی. خیلی واضح نیست ولی متوجه میشیم که چی میگی
از ماه خیلی خوشت میاد بار اولی که توجهتو جلب کرده بود با گریه ازمون میخواستی که واست بیاریمش پایین واست کلی توضیح دادم که نمیشه و بالاخره قانع شدی ولی همچنان گیر میدی که ببریمت پشت پنجره تا ماه رو ببینی حتی روزا
خیلی وقت بود از دندون جدید خبری نبود ولی تو هفته گذشته دو تا دندون با هم دراوردی و الان 14 تا دندون داری
یه عادت بدی که جدیدا پیدا کردی اینه که دست میکنی تو بینیت. نمیدونم چیکار کنم این عادت بدتو ترک کنی. همیشه به خاطر دندونات ابریزش بینی پیدا میکنی این دفعه با شروع شدن ابریزش بینیت این کارو هم یاد گرفتی