شیطونیات
سلام عزیز دلممممممممممم
اومدم تا اونجایی که حافظه ام یاری کنه از کارهای جدیدت بنویسم.
حدود یه هفته ای میشه که دیگه بدون کمک کل خونه رو راه میری و کلی کیف میکنی. واسه اینکه تعادلتو از دست ندی دستاتو مدلهای مختلفی بالا میگیری و با اون قد ریزه میزه ات راه میری که گاهی وقتا هم از شدت هیجان به دویدن تبدیل میشه و خودت و سریع میندازی بغل من یا بابایی
روز چهارشنبه 8 آذر سومین دندونت هم دراومد بالا سمت راستی. 4 روز پیشم دندون کناریش دراومد. الان 4 تا مروارید خوشگل داری که وقتی میخندی من ضعف میکنم واست. خداروشکر این دو تا دندون زیاد اذیتت نکردن فقط دو روز اسهال شدی که با دارو قطعش کردم.
با عکس نی نی ها یا کلا هرچیزی که چشم و دهن داشته باشه خیلی حال میکنی. یه کتاب برات خریدم که توش عکس پوشاک و اسمشون هست که من برات ورق میزنم و میگم این چیه؟ بعد اسمشو میگم. تو هم خوب دقت میکنی. همه اشون ساده کشیده شدن ولی روی دستکشه دوتا چشم و دهن هست که وقتی میرسیم به اون کلی واسش ذوق میکنی
ماشین لباسشویی فقط وقتی که روشنه احساس امنیت میکنه ولی امان از مواقعی که خاموشه، چون شده اسباب بازی شما. میری راحت درشو بازی میکنی و کله اتو میکنی توش و باهاش حرف میزنی وقتی هم حرفات تموم میشه درشو محکم میکوبی دوباره باز میکنی و ادامه ماجرا
کشوهای اشپزخونه یه مقدار سفته نمیتونی بازشون کنی ولی در کابینتارو راحت باز میکنی واسه فضولی کردن. یه روز قوطی نمک و انداختی، زمین پر شد از نمک. به پیچای اجاق گازم رحم نمیکنی. از اشپزخونه که خسته میشی میای بیرون میری سراغ تلویزیون و دکمه های ریسیور رو هی میزنی صدا رو تو اخر زیاد یا کم میکنی کانال عوض میکنی خلاصه بساطی داریم از دست تووووو البته بیشتر وقتی جای حساس فیلم یا سریال هست این اتفاق میافته
از اونام که خسته میشی میری سراغ مبلها. از یه طرف میری بالا و روشون رژه میری و از سمت دیگه میای پایین. دوباره برمیگردی از همونجا شروع میکنی به بالا رفتن که البته همه اینکارارو با اواز خوندن انجام میدی. بعد یه دفعه یادت میافته بری سروقت کلیدپریزها. میری رو دسته مبل وایمیستی و لامپهارو روشن میکنی و واسه خودت دست میزنی که موفق شدی اینکارو انجام بدی. البته همیشه باید مواظبت باشم که نیافتی پایین چون جای خطرناکیه.
به حموم و دستشویی هم خیلی باید حواسمون باشه که یه وقت درش باز نمونه وگرنه مثل امروز که خونه بابایی اینا بودیم دمپایی به دست وسط حموم خیس و تاریک پیدات میکنیم
خلاصه به هر چیزی که تو خونه باشه گیر میدی و فضولی میکنی به غیر از اسباب بازیهات !!! با اینکه سعی میکنم بهشون تنوع بدم و قسمت بندیشون کردم که هر روز با روز قبل فرق داشته باشن ولی بیشتر از چند دقیقه باهاشون سرگرم نمیشی میگن از هرچیزی منع بشی بیشتر به سمتش کشیده میشی حکایت تویه
غذاخوردنت خداروشکر چند وقتیه خوب شده. صبحانه بهت نون کره مربا و چای شیرین میدم. بعضی وقتام خامه میدم ولی خیلی کم. مثل خودمی صبحانه رو خیلی بهتر از نهار و شام میخوری. دوستای نی نی سایتیم گفتن پای مرغ خیلی خواص خوبی داره منم برات گرفتم و هر دفعه دوتاشو میندازم تو سوپت. آبش غلیظ و خوشمزه میشه تو هم خیلی دوست داری. قبلا میوه یا بیسکوییت میدادم دستت که خودت گاز بزنی بخوری مینداختی زمین ولی الان میخوری. نوش جوووونت
اتل متل و لی لی حوضک رو خیلی دوست داری. تا میگم لی لی حوضک سریع دستتو باز میکنی با انگشت اشاره ات میکشی وسط دستت و به من نگاه میکنی تا شعرشو واست بخونم منم تا میام بخونم هنوز انگشت اول رو تموم نکردم اون یکی دستتو میاری میگم باشه دوباره شروع میکنم بخونم اون یکی دستتو میاری خلاصه خوب منو سرکار میذاری
چتریهات دوباره بلند شده بود. هر روز صبح که بیدار میشدی اولین کاری که میکردم بستن موهات بود که نیاد تو چشمت. به مامانم گفته بودم که میخوام جلوی موهاتو کوتاه کنم. خلاصه یه روز رفتیم اونجا تورو گذاشتم پیش مامانی و با خاله جونت رفتم خرید وقتی برگشتیم دیدم مامانی چتریهاتو کوتاه کرده و بغل موهاتو مدل خرگوشی بسته بود واااااااااااای نمیدونی چقدر بانمک شده بودی کلی ذوق کردیمممم و چلوندیمت
یه سری عکس تو دوربین دایی میلاد بود که از مدتها قبل میخواستم بریزم تو لپ تاپ ولی هر دفعه یادم میرفت تا اینکه پریشب بالاخره خالیشون کردم
این عکسها مال تابستونه
عاشق اینی که روی مبل لم بدی
زندگی رو بدون تو نمیتونم تصور کنم عشق من، دوستت دارم به اندازه ای که اصلا نمیشه تصورش کرد
برای دیدن عکسهای یک سالگی به بعد به ادامه مطلب رجوع کنید
اینجا مشغول بازی با گل سرات هستی
واسه اولین بار موهاتو دم اسبی بستم کلی ذوق کردم
دیگه خسته شدی و خوابت برد
بابایی شما رو برده پشت بوم پیش کبوترهای عمورضا اونم بدون کفش لباساتم بابایی تنت کرده میبینی چقدر مرتبه
اینم از مرواریدهای خوشگلت
اااا باز که رفتی لم دادی