هفت ماهگی
سلام عشقمممم
هفت ماهگیت مبارکککک البته با چند روز تاخیر
بیست و هشتم برای چکاپ بردیمت دکتر که بازم خوب وزن نگرفته بودی. همه اش 300 گرم که کلا 6400 بودی. دکترت خیلی راضی نبود. قدتم همون مقدار قبلی بود. البته تا دکتر میاد نزدیکت بشه که قد و وزنت کنه تو اینقدر گریه و بی تابی میکنی که فکر کنم این ارقام خیلی درست نباشه. به هر حال دکتر واست یه آزمایش کلی نوشت که ببینیم علت کمی وزنت چیه. بعدشم گفت اگه آزمایشها چیزی نشون نده پس مشکلی نیست و ژنتیکی جثه اش ریزه. احتمالا خودتون هم همینطوری بودین.
از مطب که اومدیم بیرون خیلی ناراحت بودم. اصلا راضی نمیشدیم ازت خون بگیرن. هم من هم بابات میدونیم که هیچیت نیست عزیز دلم. تازه وقتی شما خوب غذا و شیر نمیخوری خب مسلمه که وزن نمیگیری.بعدشم بچه مریض که اینقدر شیطون و سرحال و کنجکاو نمیشه. واسه همین تصمیم گرفتیم بیخیال آزمایش بشیم. میدونم تو آزمایشگاه سوراخ سوراخت میکنن و بعدم میگن هیچیت نیست.
برنامه غذاییت رو یه کم تغییر دادم. صبحها بهت بیسکوییت میدم. میان وعده موز میخوری. ناهار سیب زمینی و هویج و عدس و سبزی پخته شده رو له میکنم و با کره و کمی شکر بهت میدم. اخه تو فقط چیزای شیرین دوست داری. یکی دو ساعت بعد سیب. عصر هم حریره بادوم به همراه گوشت. اخه گوشت اگه تو سوپت بریزم اصلا نمیخوری ناچارم بریزم اون تو مزه اش هم زیاد تغییر نمیکنه تو هم خیلی خوشت میاد و قشنگ میخوری و مامانی رو خوشحال میکنی اون لابه لاها هم شیر خودمو میخوری. گرچه از غذای سفره هم جدیدا خیلی خوشت اومده و دوست داری بهت بدیم. منم هر چیزی که واست بد نباشه یه مقداری میذارم دهنت.زرده تخم مرغ و نون هم باید از این ماه اضافه کنم.
همه اینایی که گفتم و با کلی خواهش و تمنا و ادا و اطوار به خوردت میدم به غیر از حریره بادوم و موز
خب از کارایی که جدیدا یاد گرفتی میگم. وقتی از چیزی خسته میشی و میخوای بهت توجه کنیم نق میزنی و لباتو میچسبونی بهم و میگی ما ما ما وای نمیدونی چه کیفی میکنم وقتی میگی ماما
چند روزی هم هست که ژست چهار دست و پا رو میگیری ولی حرکت نمیکنی فعلا واسه جلو رفتن سینه خیز میری.
وقتی هم خیلی عصبانی باشی و چیزی باب میلت نباشه پاشنه پاهاتو محکم میکوبی زمین. این حالتت خیلی خنده داره
رو زمین که دراز کشیدی وقتی دستاتو میگیریم سریع بلند میشی بدون اینکه بشینی. فکر کنم قبل از اینکه سعی کنی نشستن یاد بگیری یه راست بلند شی وایسی وقتی هم که می ایستی و دستات تو دستامونه حسابی رو پاهات ورجه وورجه میکنی و بالا و پایین میپری. همراه با اینا ذوق میکنی و میخندی. ما هم به این کارای تو میخندیم
هر چی رو زمین باشه سریع برمیداری و میذاری دهنت حتی کوچکترین آشغال اول سینه خیز میای سمتش بعد ژست چهار دست و پا میگیری، رو هدف مورد نظر زوم میکنی و با یه حرکت سریع زبونتو میاری بیرون و شکارش میکنی بچه جان مگه تو آفتاب پرستی کم کار داشتم حالا همه اش باید حواسم به این باشه که آشغالی چیزی رو زمین نباشه
خلاصه هر کی یه ساعت باهات سر میکنه آخرش بهمون میگه این یه شیطونی میشه که پدرتونو در میاره
خاله عارفه اومده بود خونمون میخواستم واسه عصرونه کیک درست کنم. در آخر تبدیل شد به کیک هفت ماهگی شما
اینجا هم که دایی میخواد بهت تنبک زدن یاد بده ولی تو انگار زیاد خوشت نیومده
این عکسام مال دیروزه که با بابابزرگ اینا رفتیم برغون. ببین بابا محسن نشوندت کجا؟
این عکس مال دو یا سه ماه پیشه که به اصرار خاله گذاشتمش تو وبلاگ مثل اینکه خیلی دوستش داره