غذای کمکی
دخترم بالاخره روز پنج شنبه 10 فروردین طعمی به غیر از شیر رو چشیدی چون وارد ماه پنجم شده بودی تصمیم گرفتم غذای کمکی رو شروع کنم و بهت لعاب برنج دادم نه خوشت اومد نه بدت اومد ولی امروز که واست فرنی درست کردم خیلی خوشت اومد و واسه خوردنش دست و پا میزدی
راستی از واکسن چهارماهگیت بگم که خداروشکر به خوبی پشت سر گذاشتیمش فقط روز اول بی حال بودی و گاهی با جیغ از خواب می پریدی تبتم خیلی نبود ولی روز بعد خیلی بهتر شده بودی و دیگه خبری از این چیزایی که گفتم نبود. تا چند روز موقع شیر خوردن اذیت میکردی و خوب نمیخوردی که اونم الان برطرف شده
کارایی که انجام میدی:
وقتی میذاریمت رو زمین سریع شروع میکنی به غلت زدن دیگه ماهر شدی و تو یه ثانیه از این ور به اون ور میشی
وقتی رو شکم خوابیدی پاهاتو تند تند به زمین میزنی و میخوای خودتو هول بدی به جلو فکر کنم خیلی سریع شروع به سینه خیز رفتن کنی
هر چیزی رو نزدیک صورتت بگیریم با دستات میگیری و سریع میبری سمت دهنت. دهنتم تا اونجایی که جا داره واسه ورود شی مذبور باز میکنی
همچنان دست خوردنات ادامه داره و به یه دونه انگشت اکتفا نمیکنی
جدیدا وقتی از شیر خوردن سیر میشی آنچنان سینمو با لثه هات فشار میدی و میکشی که میخوام جیغ بکشم. آخه این چه کاریه میکنی عزیزم خدا به دادم برسه دندون دربیاری چیکار میخوای بکنی
بیشتر مواقع دوست داری باهات بازی کنیم، اداهای مختلف دربیاریم، باهات صحبت کنیم، بخندیم، دست و پاتو بگیریم و ورزش بدیم تو همه این حالات تو میخندی و ذوق میکنی
دیروز خونه بابایی اینا بودیم و مامان سهیلا بردت حموم و واسه اولین بار تو حموم اصلا گریه نکردی. هم تعجب کرده بودم و هم خیلی خوشحال بودممممم که دیگه از حموم رفتن خوشت اومده
از همه این کارایی که انجام میدی فیلم گرفتم و وقتی خوابی میذارم میبینم اخه زودی دلم واسه کارات تنگ میشه عزیزممممممممممم
حالا نوبته عکسه
قربونت بشم که اینطوری لم دادی
اینام عکسای سیزده به در
آخرش هم دیگه خسته شدی و لالا کردی