یک و نیم ماهگی
عشق مامان، اگه به تاریخ دیروز بخوایم حساب کنیم، یک ماه و نیم از اون روز خاطره انگیز، یعنی روز تولدت میگذره و تو روز به روز بزرگتر و شیرین تر میشی و من و بابایی شبها و روزامون با تو قشنگتر و دلپذیر تر شده
تو این مدت وزنت به 4 کیلو رسیده و طبق منحنی رشد وزنت خوبه خداروشگر
از وقتی یک ماهگی رو رد کردی هر شب دل درد داری و وقتی گریه میکنی جیگر مامان و اتیش میزنی ساعت از 11 شب که میگذره دل دردت شروع میشه تااااااااا 3 صبح. البته یک سره نیست چون من بهت قطره کولیک پد میدم و تا میخوری اروم میشی ولی دوباره یک ساعت بعد شروع میشه. دکتر بهم گفت شیر، ماست و پنیر اصلا نخورم و به جاش قرص کلسیم بخورم. دو روزه اینکارو میکنم و تو دیشب فقط چند دقیقه گریه کردی و بعدش تا صبح خوابیدی خیلی خوشحال شدممممممم امیدوارم این روند ادامه داشته باشه و دیگه درد نداشته باشی گلم
اون اوایل چند بار پستونک گذاشتم دهنت ولی خوشت نیومد و مینداختیش بیرون تا اینکه وقتی 44 روزت بود دوباره امتحان کردم و باز چند بار انداختی بیرون ولی سعی من بیشتر از تو بود و اخر تو کوتاه اومدی و قبولش کردی
اینم یه عکس از اولین باری که پستونک خوردی
گاهی که خیلی گریه میکنی به دادت میرسه و با خوردنش اروم میشی فقط امیدوارم زیاد بهش وابسته نشی.
بذار یه ذره هم از حموم رفتنت بگم. اولش خیلی ارومی و خوشت میاد وقتی بدنت رو میشوریم ولی یه کم که طول میکشه و گرمت میشه یواش یواش نق و نوقت شروع میشه و اوه اوه نوبت به سرت که میرسه تا اب میریزیم رو سرت جیغت میره هوا اونم چه جیغاااااااااایی وای وای واسه همین ما هم سریع کارو تموم میکنیم و میاریمت بیرون. به خاطر این جیغایی که میکشی هنوز میترسم تنهایی ببرمت حموم واسه همین همیشه با مامان سهیلا میشوریمت
جدیدا هم یاد گرفتی انگشتاتو لیس میزنی و شستت رو میمکی. یه ملچ و مولوچی هم راه میندازی که خدا میدونه. تو این لحظه خیلی بانمک میشی و ادم میخواد قورتت بده
بیشتر وقتا دستکش دستت میکنم چون صورتتو چنگ میندازی و موهاتو میکشی و شروع میکنی به گریه کردن ولی دو هفته ای میشه که دیگه دستت نمیکنم تا با دستا و انگشتات اشنا بشی در عوض ناخنات تا یه ذره بلند میشه سریع کوتاه میکنم که صورتت اذیت نیشه. تو ناخن گرفتنم خیلی خبره هستم
ساعتای بیداریت بیشتر شده و وقتی باهات حرف میزنیم با دقت گوش میدی و یه صداهایی از خودت درمیاری انگار که میخوای جوابمونو بدی. قربونت بشم الهییییی
وقتی میخوای بغلت کنیم خیلی با ناز گریه میکنی و لباتو یه حالتی میکنی که میخوام واست غش کنم
عاشق ماشین سواری هستی و تا ماشین حرکت میکنه تو اوج گریه هم باشی ساکت میشی و کم کم میخوابی به محض اینکه ماشین بایسته چشمای ناز تو هم باز میشه و نق نق میکنی تا دوباره ماشین حرکت کنه
از وقتی که اومدی تو زندگیم واسه کارای خودم و خونه وقت کم میارم. اولویت همه کارام شدی تو دلبندم ولی از این بابت اصلا ناراحت نیستم و عشق میکنم وقتی به تو رسیدگی میکنم
بابایی هم کمتر این ور و اون ور میره و تا کارش تموم میشه دوست داره سریع بیاد خونه چون دلش واست تنگ میشه. یه شب که خیلی بی تابی میکردی و حتی تو بغل من هم اروم نمیشدی تا رفتی بغل بابایی اروم شدی و خوابیدی اونجا بود که بابایی داشت ذوق مرگ میشد
خلاصه اینکه خیلی خیلی خوشحالیم از اینکه خدا، تو فرشته کوچولوی نازنینو بهمون داده و ازش میخوایم تو رو واسمون نگه داره و همیشه صحیح و سلامت باشی
یه عکس که با عارفه جون انداختی رو تو ادامه مطلب واست میذارم
این عکسو با خاله عارفه انداختی تو شب تولدش که البته اولین شب یلدای تو هم بود