اتاق دخملی
سلام زندگی مامان
مامانی رو ببخش که دیر به دیر میام آخه اینترنت خونه یه هفته ای میشه که قطعه و دیگه ازش ناامید شدم. کلی پیگیری کردم و آخرش میگن که خطتون مشکل داره و نمیتونن بفهمن که مشکلش از کجاس منم فعلا تو فکره وایمکسم.
خب بریم سراغ کارایی که مامانی و بابایی به کمک بقیه تو این مدت انجام دادن
شنبه هفته گذشته یعنی 8 تیر بابا محسن (بابای مامانی) زحمت کشید و درای اتاقتو به علاوه بقیه درها رنگ کرد که اتاقت خوشگلتر بشه. بابا محسن دو سه روز، آخر وقت میومد و مشغول به کار میشد. من و شما هم رفته بودیم خونشون که اینجا بوی رنگ اذیتمون نکنه. دست مامانی و بابایی درد نکنه واقعا که این همه هوامونو دارن
بعد از چهار روز به همراه بابایی و خاله عارفه برگشتیم و کل خونه رو تمیز کردیم و موکت اتاقتم پهن کردیم. این کارا اصلا مارو خسته نمیکنه چون همه اشو به عشق تو انجام میدیم عزیزم
آخر هفته هم رفتیم پیش کامران جان (پسردایی مامان) و پرده اتاقتو سفارش دادیم و ایشون زحمت کشید روز دوشنبه (17 مرداد) اومد و پرده رو نصب کرد. واقعا دستش درد نکنه خیلی قشنگ شده گلم. چون کاغذ اتاقت طرح دار بود ترجیح دادم از پارچه ساده و غیرعروسکی استفاده کنم که خیلی شلوغ نشه
اینم عکسش
دیگه یواش یواش همه چی داره واسه اومدنت آماده میشه خوشگلم تا الان نصفه بیشتر راهو با هم پشت سر گذاشتیم (هفته 25). احساس میکنم خیلی زود گذشت. چون تو فرشته کوچولو اصلا مامانی رو اذیت نکردی و یه دنیا شادی بهم دادی. از طرفی بابایی هم کلی هوامو داره و نمیذاره زیاد تو خونه کار کنم. از قبل فکرشو میکردم که دوران بارداری راحتی داشته باشم و خداروشکر تا الان که اینطوری بوده
راستی یادت نره که من و بابایی عاشقونه دوستت داریم و بی صبرانه منتظر اومدنتیم عزیزم