32 ماهگی
سلام عزیز دلمممممممم خیلی خیلی ببخشید که چند وقتیه از وبلاگت غافل شدم ولی الان اومدم با کلی عکس از این چند ماهه اخیر
ماشالا دیگه واسه خودت خانمی شدی و چیزی نمونده تا سه سالگیت
از شیرین زبونیات هر چی بگم کم گفتم و بیشتر از اون از شیطونیاااااااااات که پدر همرو دراوردی. کلا هیچ کس و هیچ چیز از دستت اسایش نداره البته گاهی هم هست که خیلی خانم و حرف گوش کن میشی. کارگاه مادر و کودک ثبت نامت کردم که یک روز در هفته اس. تو کلاستون سه تا پسرین دو تا دختر که تقریبا همگی هم سنین. روز اول که همتون پی بازیگوشی بودین ولی جلسه دوم بهتر شده بودین. تو کلا با مربیت انگار حال نمیکنی چون هر چی ازت سوال میکنه می گی نمیخوام و جواب سوالاشو نمیدی. رنگها و اشکال هندسی باهاتون کار میکنه و تو با اینکه بلدی ولی جواب نمیدی. امیدوارم جلسات بعدی همکاری کنی گلم
راستی پروژه پوشک گیری هم بعد از عید شروع کردیم که من کلی حرص خوردم و شما بالاخره بعد از دو هفته کلمه شیرینه جیش رو به زبون اوردی و یاد گرفتی که کارتو باید تو لگنت اونم توی توالت انجام بدی.
خب دیگه تو ادامه مطلب بریم سراغ عکسا
کنار سفره هفت سین 93
عروسیه پسر داییم
این پارک که شده پاتوقت و اسمشو خودت گذاشتی پارک شیر
ینی من فدای اون قیافت بشمممممم
عااااشق شهربازی هستی. یادمه اولین باری که بردیمت خیلی کوچولو بودی و میترسیدی سوار بشی ولی الان همرو سوار میشی
هنوز این تموم نشده بازیه بعدی رو داری نشون میدی که باید سوارت کنیم
به این اشاره میکردی
عشق منی نفسممممم