پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

من و دلبندم

32 ماهگی

سلام عزیز دلمممممممم  خیلی خیلی ببخشید که چند وقتیه از وبلاگت غافل شدم ولی الان اومدم با کلی عکس از این چند ماهه اخیر ماشالا دیگه واسه خودت خانمی شدی و چیزی نمونده تا سه سالگیت از شیرین زبونیات هر چی بگم کم گفتم و بیشتر از اون از شیطونیاااااااااات که پدر همرو دراوردی. کلا هیچ کس و هیچ چیز از دستت اسایش نداره البته گاهی هم هست که خیلی خانم و حرف گوش کن میشی. کارگاه مادر و کودک ثبت نامت کردم که یک روز در هفته اس. تو کلاستون سه تا پسرین دو تا دختر که تقریبا همگی هم سنین. روز اول که همتون پی بازیگوشی بودین ولی جلسه دوم بهتر شده بودین. تو کلا با مربیت انگار حال نمیکنی چون هر چی ازت سوال میکنه می گی نمیخوام و جواب سوالاشو نمیدی. ...
29 تير 1393

27 ماهگی

سلام عزیز دلم. بالاخره بعد از یه غیبت طولانی اومدم تا دوباره برات بنویسم. خیلی خیلی معذرت میخوام که تو این مدت از وبلاگت غافل شدم اخه سرم خیلی شلوغ بود و بعدشم نمیدونستم اصلا از کجا شروع کنم الان دقیقا 2 سال و 3 ماهته دیگه واسه خودت خانمی شدی هزار ماشالا. کامل حرف میزنی. لغتارو خیلی سریع یاد میگیری و تکرار میکنی. دو سه باری برای از پوشک گرفتنت اقدام کردم ولی هر کدومو بیشتر از یه روز ادامه ندادم چون احساس میکنم هنوز امادگیشو نداری از طرفی هوا هم سرده نگران بودم سرما بخوری برای همین گذاشتم برای اواخر بهار. غذا خوردنت هم یه روز خوبه یه روز نه ولی در مقایسه با گذشته خیلی بهتره  با کمک کارتهای تراشه های الماس تا الان خوندن حدود 100 ت...
7 اسفند 1392

دوساله شدی

میلاد تو شیرین ترین بهانه ایست که می توان با آن به رنجهای زندگی هم دل بست و درمیان این روزهای شتابزده، عاشقانه تر زیست. میلاد تو معراج دستهای من است وقتی که عاشقانه تولدت را شکر میگویم. دومین سالروز تولدت مبارک عزیزترینم  دو سال از اون زمانی که پاهای کوچولوتو به این دنیا گذاشتی میگذره. انگار همین دیروز بود که فرشته کوچولوی منو تو بغلم گذاشتن و واسه اولین بار روی ماهتو دیدم و سرتاپای وجودم پر از عشق شد. اون دستای کوچولو که به سختی میتونست دور انگشت من حلقه بزنه الان میتونه صورتمو نوازش کنه. برس برداره و موهامو شونه کنه. وقتی از در بیرون میرم باهام بای بای کنه. هزار و یک چیزی که اطرافش میبینه رو نشون بده و با صدای ...
28 آبان 1392

23 ماهگی

23 ماهگیت مبارک باشه عزیز دلم فقط یه ماه دیگه مونده تا تولد دوسالگیت روز به روز عاقلتر و فهمیده تر میشی. یه کارایی میکنی که گاهی مات و مبهوت میمونیم و میگیم واقعا یه بچه تو این سن میتونه این کارارو بکنه حرف زدنتم خیلی پیشرفت کرده میخوام بعضی از کلمه هایی رو که میگی اینجا بنویسم بستنی= بهدنی                    بستی= بهدی                    بریز= بیریس          عارفه= عالسه مائده= مایه   &n...
28 مهر 1392

22 ماهگی

سلام عزیز دلم 22 ماهگیت مبارک چند روزه میخوام بیام مطلب بذارم ولی نمیدونم چرا سایت واسم باز نمیشد. تو این یک ماه حرف زدنت پیشرفت خوبی داشته کلمات بیشتری یاد گرفتی چند تا جمله کوتاه هم میگی و البته تلفظت هم بهتر شده ولی اخلاقت خیلی بد شده اصلا نمیذاری موهاتو شونه کنم و ببندم. پوشکتو میخوام عوض کنم فرار میکنی. لباساتو میخوام عوض کنم گریه راه میندازی فقط خداروشکر با حموم رفتن هیچ مشکلی نداری تازه استقبالم میکنی که اگه تو این یه موردم مشکل ساز بودی دیگه نمیدونم باید چیکار میکردم. امیدوارم دوباره مثل قبلت بشی و تو این کارا باهام همکاری کنی اواسط شهریور ماه عروسی دخترداییه گلم بود که تو اونجا خیلی خانم بودی و بهمون خوش گذشت. قبلش تصمیم...
30 شهريور 1392

21 ماهگی

سلام عزیز دلم 21 ماهگیت مبارککککککک خیلی شیرین زبون شدی تقریبا بیشتر کلمه های اسون رو میتونی تکرار کنی ولی با زبون خاص خودت مثلا به خیسه میگی جیشه به مژه میگی مچه به افتاد میگی اتاد به میمون میگی می می به تاب بازی میگی اباسی به خامه میگی امه، اینجا رو درست تلفظ میکنی، به کیانا و ملینا میگی آنا. یه جاییت درد کنه اونجا رو نشون میدی و میگی ددددرد دو روز پشت سر هم یه سری کارای اداری بود که باید میرفتم انجام میدادم تو رو از صبح تا عصر میذاشتم خونه بابامحسن. مثل اینکه اونجا خیلی بهت خوش میگذره چون حتی یه بارم یاد من نکرده بودی  تو این ماهی که گذشت یه روز با دخترداییم اینا رفتیم دریاچه چیتگر تو هم کلی با ستایش بازی کردی البته خ...
29 مرداد 1392

تولد آریا مهر عزیز

دیروز تولد آریا مهر عزیز بود یکی از دوستای نی نی سایتی، ما هم رفتیم و خیلییییییییییییییی بهمون خوش گذشت. اولین قرار نی نی سایتی ای که ما هم توش شرکت کرده بودیم برمیگرده به خرداد سال پیش خیلی دوست داشتم دوباره دوستامو از نزدیک ببینم تا بالاخره قسمت شد و رفتیم منزل سهیلا جون و کلی بهش زحمت دادیم. انتظارم این بود که وقتی از در وارد بشیم تو بچسبی به من و نق نقاتو شروع کنی ولی برعکسسسس تا وارد شدیم رفتی پیش نی نی ها و با اسباب بازیا مشغول شدی من که کلی تعجب کردم و البته خوشحالللل ایشالا روزی برسه که اریا خودش دعوتتون کنه تولد و دیگه نیازی نباشه ما مامانا همراهتون بیایم عکسها در ادامه مطلب    از راست بنیا لیانا نیوشا پرن...
11 مرداد 1392

20 ماهگی

سلام عشق مامان با کلی تاخیر بیست ماهگیت مبارک جدیدا هر جا میریم مهمونی یکی دو دقیقه نگذشته بهونه میگیری و هی میگی دد دد دوست نداری تو خونه باشی دلت میخواد همه اش در حال گردش و پارک رفتن باشی مگر اینکه خونه ای که میریم جدید باشه و همه چیز واست تازگی داشته باشه در این صورت بعد از یکی دو ساعت دد دد گفتنت شروع میشه دو هفته پیشم بابایی رو مهمون کردم به یه رستوران ایتالیایی قبلش چون میدونستم تو اینجور محیطا چیکار میکنی بهش گفتم پرنیا رو بذاریم پیش مامانم اینا خودمون با خیال راحت بشینیم حال کنیم ولی قبول نکرد گفت بدون تو مزه نمیده خلاصه بردیمت ولی ای کاش که نمیبردیم اولش خوب بودی یواش یواش شروع کردی به چیزای رو میز دست زدی اینو میگرفت...
7 مرداد 1392

19 ماهگی

19 ماهگیت مبارک عزیز دلمممم البته با چند روز تاخیر دیگه کم کم داریم به تولد 2 سالگیت نزدیک میشیم. انگار همین دیروز بود که داشتیم واسه اولین سال تولدت برنامه ریزی میکردیم شیطنتات همچنان مثل سابق ادامه داره چه بسا روز به روز بیشتر هم میشه چند تا کلمه جدید یاد گرفتی ایجا = اینجا می= مو، مورچه، ماهی و ماست ارا = سارا علی= علی، خاله دا= داغ ات= چَشم. هر موقع ازت میخوایم که یه کاری رو برامون انجام بدی میگی ات ایر= شیر روزی سه یا چهار بار با شیشه، شیر میخوری. همیشه هم خودت اعلام میکنی که کی دوست داری بخوری تو دو سه هفته گذشته 4 تا دندون دیگه به دندونات اضافه شد که 3 تاش همزمان دراومد. الان 12 تا مروارید خوشگل داری ...
4 تير 1392

این روزها ...

سلام عزیز دل مامان الان دقیقا 17 روزه که با شیر مامانی خداحافظی کردی و خداروشکر خیلی راحت تر از اون چیزی که فکرشو میکردم باهاش کنار اومدی. غذا خوردنت از اون روز خیلی بهتر شده. صبحانه و نهار و شامو کامل میخوری. میان وعده هاتو گاهی میخوری گاهی نه. بستنی خیلی دوست داری وقتی هوس میکنی میری کنار فریزر و بهش اشاره میکنی که یعنی بستنی بده. به هندونه هم میگی نِ نو نه. میذارم تو بشقاب و واست ریز ریز میکنم. چنگال میدم دستت خودت همه اشو تا ته میخوری به شکلاتم میگی بیلی بیلی بیشتر حرفامونو دیگه کامل متوجه میشی. مثلا بگم فلان چیز و بیار یا فلان کارو بکن انجام میدی. اخ قربون دختر حرف گوش کنم بشمممممم رفت و امدمون با یکی از دخترداییام بیشتر...
18 خرداد 1392