دومین بهار زندگی
سلام عزیز دلم عیدت مبارک سال 91 هم با همه خوشی ها و سختیهایی که برای ما داشت مثل برق و باد به پایان رسید. امیدوارم سال 92 برای همه ایرانی ها بهتر از سالهای گذشته باشه.
ساعت 14:31:56 روز چهارشنبه 30 اسفند ماه وارد سال 1392 شدیم. همیشه لحظه تحویل سال رو دوست داشتم ولی وجود تو باعث شده این دو سال اخیر واسم شیرین تر هم بشه
این مطلب رو بیشتر اختصاص میدم به عکسایی که اخیرا ازت گرفتم تو مطلب بعدی میام از کارها و پیشرفتهایی که داشتی واست مینویسم.
این عکسها مربوط میشه به اسفند ماه که اون موقع فرصت نشد بیام بذارم. یه خانه بازی نزدیک خونمون پیدا کردم که هر وقت فرصت پیدا کنم میارمت تا بازی کنی و تو هم حسابی خوشت میاد و سرگرم میشی.
اینجا خاله هم هوس کرده یه ذره بپر بپر کنه
من موندم این پله های سرسره رو برای چی گذاشتن؟
بقیه عکسها در ادامه مطلب
بابایی امسال اصلا مرخصی نداشت اون ساعاتی از روز رو هم که خونه بود به دید و بازدید میگذروندیم تا اینکه باباجون اینا تصمیم گرفتن برن مسافرت به اصرار اونا من و تو هم همراهشون رفتیم و مجبور شدیم بابایی رو تنها بذاریم. این اولین سفر هوایی بود که تجربه میکردی مقصدمون هم جزیره زیبای کیش بود. خود من هم اولین بار بود که به کیش میرفتم واسه همین حسابی بهمون خوش گذشت.
به آفتاب تابان جزیره عادت نداشتی و قیافه ات این شکلی می شد
آب انبار
درخت سبز
شهر زیرزمینی کاریز
کشتی یونانی که از بقیه جاها شلوغ تر بوددددد
منزل پسرعمه ام میثم جان که تو این چهار روز حسابی بهش زحمت دادیم
باز شوماخر بازی دراوردی توووو