پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

من و دلبندم

شیطونیات

سلام عزیز دلممممممممممم اومدم تا اونجایی که حافظه ام یاری کنه از کارهای جدیدت بنویسم. حدود یه هفته ای میشه که دیگه بدون کمک کل خونه رو راه میری و کلی کیف میکنی. واسه اینکه تعادلتو از دست ندی دستاتو مدلهای مختلفی بالا میگیری و با اون قد ریزه میزه ات راه میری که گاهی وقتا هم از شدت هیجان به دویدن تبدیل میشه و خودت و سریع میندازی بغل من یا بابایی  روز چهارشنبه 8 آذر سومین دندونت هم دراومد بالا سمت راستی. 4 روز پیشم دندون کناریش دراومد. الان 4 تا مروارید خوشگل داری که وقتی میخندی من ضعف میکنم واست. خداروشکر این دو تا دندون زیاد اذیتت نکردن فقط دو روز اسهال شدی که با دارو قطعش کردم. با عکس نی نی ها یا کلا هرچیزی که چشم و دهن دا...
21 آذر 1391

یک سالگی

یک سال گذشت از اون روز خاطره انگیز، از اون روز زیبایی که خدای بزرگ ما رو قابل دونست و تو فرشته کوچولو رو به ما بخشید. تو اومدی و به زندگیمون رنگ و بوی تازه ای بخشیدی. شادی و خوشحالیمونو صد چندان کردی. اون قدر تو دلمون جا باز کردی که اگه یه لحظه ازت دور بشیم اندازه کل دنیا دلمون برات تنگ میشه. دیگه زندگی رو بدون تو نمیتونیم تصور کنیم. باورش برامون سخته که چطور به این زودی یک سال گذشت ... انگار همین دیروز بود که برای به دنیا اومدنت لحظه شماری میکردیم... برای دیدن روی ماهت ... برای بوی تنت ... برای گرمای وجودت ... برای همه چیزت. کوچولوی دوست داشتنیه ما ... تولدت مبارک ببین چقدر کوچولو بودی ولی الان دیگه واسه خودت خانمی شدی  ...
28 آبان 1391

جشن تولد یک سالگی

  خب بالاخره روز جمعه 91/8/19 جشن تولد کفشدوزکیه شما هم به خوبی و خوشی برگزار شد  حدود 50 نفر مهمون داشتیم و جشن از ساعت 6 شروع شد تا اخر شب هم ادامه داشت. اینطور که همه میگفتن کلی بهشون خوش گذشته بود. تو هم برخلاف تصور من خیلی دختر خانمی بود فقط موقع بریدن کیک یه کم نق نق کردی که با تلاش فراوون تونستم قبل از شام بخوابونمت تو ادامه مطلب یه سری عکس واست میذارم. چندتا عکسم تو دوربین داییته که اونارم بعدا اضافه میکنم   اینم از لاکای مامان کفشدوزک   ...
21 آبان 1391

11 و نیم ماهگی

سلام سلام عشقم خیلی وقته میخوام واست بنویسم ولی وقت پیدا نمیکردم هفته پیش که بردیمت چکاپ دکترت از وزنت خیلی راضی بود چون 300 گرم اضافه کرده بودی اونم با وجود دراوردن یه دندون ولی الان دو روزه که به غیر از شیر چیز دیگه ای نمیخوری فکر کنم به خاطر دندونت باشه هنوز از راه رفتن خبری نیست ولی یه هفته ای هست که میتونی به مدت 10 تا 20 ثانیه بدون کمک بایستی بعد از اون یا میشینی یا یه قدم برمیداری و خودتو پرت میکنی بغل ما. وقتی بدون کمک میتونی بایستی قند تو دل من آب میشه نمیدونی چقدررررررر خوشحال میشم دوست دارم هر چه زودتر راه رفتنتو ببینم    کدو قلقله زن فدای اون لبات ...
9 آبان 1391

11 ماهگی

11 ماهگیت مبارک عزیز دلم یک ماه دیگه تولدته و من اصلا باورم نمیشه اخه خیلیییییییییییی زود گذشت. بعضی مواقع بدجور دلم واسه اون روزای اول تنگ میشه، همون روزایی که تو خیلی خیلی کوچولو بودی اما الان دیگه واسه خودت خانمی شدی و هر روز یه چیز جدید یاد میگیری و مارو خوشحال میکنی امروز مامان سهیلا زحمت کشید و آش دندونیت رو پخت که خیلی هم خوشمزه شده بود. دستت درد نکنه مامان گلممممممم   ...
28 مهر 1391

اولین دندان

هوووووووووووووووووورا بالاخره دندونت دراومددددددددد دو سه روزی بود خیلی بی قراری میکردی میدونستم از دندونته چون لثه ات ورم کرده بود و یه چیز سفید اون زیرمیرا قایم شده بود تا اینکه امروز صبح وقتی داشتم بهت صبحانه میدادم دیدم یه چیزی تق تق میخوره به قاشق و صدا میده وااااااااای نمیدونی چقدر خوشحال شدم وقتی به بابایی هم گفتم اونم خیلی خوشحال شد دیگه باید برم تو کار آش دندونی  اولین دندون پیش پایین سمت چپ. الهی مامان فدات بشه. ایشالا بقیه دندوناتم راحت و بی دردسر دربیاد ...
25 مهر 1391

باغ وحش

سلام خوشگل خانم من کارای جدیدی که یاد گرفتی اینا هستن وقتی بهت میگیم الو کن دستتو میذاری رو گوشت وقتی میگیم دستاتو بتکون دستاتو تند تند بالا پایین میکنی و میمالیشون به هم خیلی بامزهههههه میشی دیشب مثل همیشه از سروکول من و بابایی داشتی بالا میرفتی و واسه خودت بازی میکردی که دیدیم به مدت 3 ثانیه تونستی بدون کمک بایستی بعدش تعادلت به هم خورد و افتادی. وای نمیدونی هردومون چقدر خوشحال شدیم عکس و فیلم خودتو که میبینی غش میکنی از خنده این سه روزه اخیر بابایی مرخصی بود و دیروز مارو برد باغ وحش. برامون جالب بود ببینیم وقتی حیوونارو میبینی چه عکس العملی نشون میدی. خیلی دختر خوبی بودی و از حیوونام خیلی خوشت اومده بود مخصوصا از خرسه...
13 مهر 1391

10 ماهگی

سلام وروجکم این شده لقب جدید شما از بس که ماشالا شیطون شدی و به همه چیز کار داری و به همه جای خونه سرک میکشی. 10 ماهگیت مبارک دختر قشنگم 10 ماهه که با خودت یه دنیا شور و شادی به خونمون آوردی و ما رو خوشبخت ترین مامان بابای دنیا کردی خیلی دوستت داریم عزیزمممممممممممممممم هر کار جدیدی که انجام میدی ما رو کلی ذوق زده میکنی و کلی قربون صدقه ات میریم. چه کارای جدیدی؟ میگم واست به هر چیزی که بتونی دستتو میگری و بلند میشی وایمیسی. اگه چیزی باشه که امتداد داشته باشه طولشو طی میکنی و واسه خودت گشت و گذار میکنی ولی هنوز نمیتونی بدون کمک روی پاهای کوچولوت بایستی که امیدوارم قبل از یک سالگیت این اتفاق بیافته و بتونی بدون کمک راه بری وای که ...
28 شهريور 1391

نه ماهگی

 9 ماهگیت مبارک عزیز دلممممممممم بازم با چند روز تاخیر اومدم ببخشیدددددد خیلییییییی زود داره میگذره بابا دنیا یه ذره یواش تر، مگه دنبالت کردن آخه از شیطنت ها و بازیگوشیها و شیرین کاریهات هر چی بگم کم گفتم. دیگه چهار دست و پا مثل جت میری. کل خونه رو واسه خودت میگردی و فضولی میکنی. با این کاریم که سه روز پیش کردی دیگه همیشه باید حواسم بهت باشه از بس که منو ترسوندی. چیکار کردی؟ میگم واست. با خاله عارفه تنها بودیم که بهم گفت انگار تو داری یه چیزی میجوی ولی چون سابقه این الکی جویدن رو زیاد داشتی یه نگاه بهت کردم و فکر کردم باز داری ادا درمیاری گفتم نه چیزی نیست که یه دفعه دیدم داری اوق میزنی منم سریع انگشتمو کردم تو حلقت تا لمسش کر...
1 شهريور 1391